در بخش معرفی نمایشنامه، سعی نمیشود به شناخت کامل از نمایشنامه نویس و سبک نگارشی نمایشنامه پرداخته شود؛ تنها با ذکر خلاصۀ اثر و نگارش بخشی از دیالوگها، در پی ایجاد علاقه برای مطالعۀ آثار نویسنده و آشنایی هر چه بیشتر مخاطبان با آثار نمایشی دنیا هستیم. نمایشنامهای که به معرفی آن خواهیم پرداخت، نمایشنامۀ «هُراس» اثر معروف نمایشنامه نویس فرانسوی “پیر کورنی” با ترجمۀ “محمد علی معیری” است.
معرفی ” پیر کورنی”

کورنی در 78 سال عمر خود 32 منظومه بر جای گذاشت. از وی به عنوان بزرگترین نمایشنامه نویس دوران فرانسه یاد میکنند. دیگر رقیب او راسین بود. به علت خلق “تراژدی فرانسوی”، به کورنی، لقب “پدر تراژدی” عطا کردهاند. نویسندگان رمانتیک، با بررسی آثار کورنی، از آن تاثیر بسیاری گرفتند. داستانهایی تاریخی، حماسی و قهرمانی، زبان شاعرانه، دغدغههای شرافت، افتخار، کشور، معنویّات و قدرت از ویژگیهای آثار وی به شمار میرود.
آثار شاخص پیر کرونی:
- مِلیت 1629
- کلیتاندر 1630
- میدان سلطنتی 1634
- مِده 1635
- خیال کُمیک 1666
- سید 1666
- هُراس1640
- سینا 1641
- پولیوکت 1642
- مرگ پومپه 1644
- دروغگو 1646
- ادیپ 1659
- آتیلا 1667
معرفی نمایشنامه “هُراس”
“کسی را که عزم مرگ یا پیروزی باشد، کمتر شکست یابد و ناامیدی آزادمنشانهاش، مشکل بیثمر ماند.”
بخشی از نمایشنامۀ هُراس

نمایشنامۀ هُراس به وقایع پیرامون جنگ دو کشور همسایه میپردازد؛ دو کشوری که به علّت همسایگی دراز مدّت، پیوندهای دوستی، عاشقانه و زناشویی محکمی بین آنها برقرار شده است: روم و آلب.
اشخاص مهمّ در نمایشنامۀ هُراس:
- هُراس پیر: شوالیۀ روم
- هُراس: پسر هُراس پیر و شوالیۀ رومی
- سابین: همسر هُراس و خواهر کوریاس
- کوریاس: نجیب زادۀ اهل آلب و معشوق کامی
- کامی: معشوقۀ کوریاس و خواهر هُراس
- تول: پادشاه روم
فریادهای جنگ بین آلب و روم، تمام خانوادههای دو کشور را به نارضایتی کشانده است؛ تمام روم و آلب، پر است از خویشاوندان و برادران که حال باید به حکم کشور و شاه، به جنگ با یکدیگر بپردازند؛ به علّت دوستیها و پیوندهای عمیق میان این دو کشور، مردم از شرکت در جنگ خودداری میکنند. از این رو، صلح موقّتی بین دو کشور برقرار میشود تا خانوادهها برای دیدار با همسران، خواهران و دوستان به کشور همسایه سفر کنند. هُراس به دیدار همسر خود سابین و کوریاس به دیدار خواهر هُراس، کامی، میرود. کوریاس، خبر اجازۀ پدر کامی، برای همسری با او را با خود حمل میکند. شاهان و کاهنان، در حال انتخاب سه شوالیه از هر کشورند که به نمایندگی از تمام مردم، به میدان جنگ رفته تا دو کشور را از خسارات بسیار بازدارند. با این تصمیم، سرنوشت هر دو کشور به دست شوالیهها رقم خواهد خورد. روم، هُراس و دو برادرش را انتخاب میکند و آلب، کوریاس و دو برادرش! برای پیروزی روم، هُراس باید برادر زنان خود را بکشد و برای پیروزی آلب، کوریاس باید برادر زنان خود را بکشد! این انتخاب امّا ذرّهای آنان را به فکر فرو نمیبرد؛ چرا که کوریاس و هُراس، انتخاب شدن خود توسّط شاهان و مردم را، افتخار طلقّی میکنند و آماده میشوند تا برای کشور، از دوستی، پیوند زناشویی و عشق بگذرند و برای نبرد آماده شوند…
کوریاس: یا با سرافرازی میمانم یا بیسرافکندگی میمیرم.
هُراس: (خطاب به سابین) هر چه بیشتر میاندیشم معشوق توأم، کمتر توانم خویشتن باشم. رومی که از ستیز با دوست ضعیف گشته، مشکل تواند بر عشق و شفقّت فائق آید.
هُراس پیر: کسی که آمادۀ خونریزی است، به اشکریزی دل نمیدهد!
مردم پس از اینکه اندکی از مبارزۀ هُراس و کوریاس و برادرانشان را میبینند، به علّت آگاهی از پیوند خانوادگی آنها، فریاد اعتراض سرداده و خواهان تعویض مبارزان میشوند.
سابین: این همه نقش دلنشین زاییدۀ تلاش بیهودۀ روح من است. دریغ که پرتویی بیفروغ بیش نیست و درخشانی دروغین آن به فریب خیرهام میدارد. راستی که پندارها چه ناپایدارند و چه زود از سر میپرند. برقی را مانند که در تاریکی دمی میدرخشد و روزی گریز را به وجود میآورد امّا شب را تیرهتر میسازد. تو ای پندار جان فَزا، دیدهام را دمی روشنی بخشیدی، تا از پی آن در تاریکی بیشترش فرو بری.
کامی: صدای مردم را همیشه نمیشود ندای ایزدان دانست؛ چراکه ایزدان کمتر در دل مردم بیمایه فرود میآیند. بیشتر در روان شاهان، که نقش جاندار آناناند، میگذرند؛ شاهانی که قدرت ذاتی و نیروی مقدّسشان، پرتوی مرموزی از ربانیّت است.
کامی: از پاسخ ایزدان به آسانی چیزی نتوان دریافت؛ زیرا هرچه بیشتر به درک آن گمان میبرند، کمترش میفهمند و چون نتوانند در ندای آنان روشن خوانند، همان قدر که ابهامی نیابند، ناگزیر به مرادش خوانند.
سابین: بر آنچه پاسخ ایزدان است باید دل نهیم و از شیرینی امیدی بجا بهره گیریم؛ چون آسمان به روی انسان، آغوش احسان بگشاید، هرکه طرفی نبرد سزاوار آن موهبت نباشد. چه بسا ناامیدی، مانع برخورداری از لطف ایزدان و آسمان شده؛ زیرا چون بخت به کسی روی آرد و او قدر نشناسد، بخت روی میگرداند!
“آسمان پریشانت نکرده، مگر بهر آنکه سامانت بخشد.”
سه شخص برگزیده از افتخاری که نسیبشان شده، دل نمیکنند! اصرار دارند که به جنگ ادامه دهند… دوباره به فرمان خدایان، همین سه شخص به ادامۀ جنگ میپردازند و در کشاکش جنگ، برادران هُراس میمیرند و هُراس از مهلکه فرار میکند؛ خبر به گوش هُراس پیر و خانوادهاش میرسد… آلب پیروز میدان شده و روم به زانو درآمده و هُراس، مقصّر این واقعه قلمداد میشود.
کامی: عشق هر چه خواهد، جان جز آن نخواهد!
سابین: ما را بیهوده دلداری مده… چه در کشاکش این همه بدبختی، از شفقّت دم زدن نشاید و برهان، دردسر آورد! پایان رنجها به دست ماست و هرکه آمادۀ هلاک باشد، بدبختیها را ناچیز گیرد. ما را آسان میسّر بود که در نزد تو به جای اظهار ناامیدی، خود را خویشتندار وانمود کنیم؛ ولی تا میتوان پریشانی خاطر را بیشرمساری عیان ساخت، وانمود به خویشتنداری فرومایگی است! پس این هنر را به مردان واگذاریم و نمیخواهیم جز آنچه هستیم در نظر آییم...
پس از اینکه خبر به گوش هُراس پیر میرسد، او سابین و کامی را به علّت گریه بر تصمیم افتخارآمیز شاهان و کاهنان، در خانه حبس میکند! تا مبادا از افتخار حاصل از این انتخاب چیزی کم شود و زمانی که خبر میرسد که هُراس از جنگ گریخته، هُراس پیر میخواهد با دستان خود هُراس، فرزندش را هلاک کند! تا این ننگ را از خون خود پاک سازد؛ زنان، به خصوص سابین، ازاین تصمیم هُراس پیر هیچ حمایتی نمیکنند.
هُراس پیر: نیک میدانم هرکس را خصالی بایسته باشد، چه سان رفتار میکند؛ دلیرانه میجنگد، مردانه از پای میافتد. مردانگی و زور بازویش به سستی نمیگراید، پایمال کثرت میشود اما تسلیم آن نمیشود.
فرار هُراس از میدان جنگ امّا، برای مصلحت روم بود! او که در میان سه برادر گیر کرده بود، فرار میکند و با هر کدام جدا به پیکار میپردازد؛ در این پیکارهای مجزّا، دو شخص را به خونخواهی از برادران و شخص سوّم را برای روم به قتل میرساند! حال، روم به پیروزی دست یافته است…
کامی: به هنگامی که جای بسی گریستن است، به گمان آنان نالیدن و زاری مایۀ شرمساری است. سنگدلی را فضیلت میشمرند و انتظار دارند که خود را خوشبخت دانم! میپندارند جوانمردی بدون خشونت میسّر نیست! در جایی که سنگدلی، فضیلت به حساب آید، این افتخار ما را بس که دل شکسته باشیم…
کامی که برای معشوق از دست رفته سوگوار است، پیروزی برادر را هیچ میانگارد! هُراس که از این رفتار خواهر بسیار رنجیده خاطر است، برای حفاظت از دودمان خانوادگی خود، شمشیر بر پشت خواهر فرود میآورد! کامی برای گناهی که مرتکب شده، مستحقّ این مجازات است! گناه کامی، سوگواری برای دشمن روم است و بیارزش قلمداد کردن افتخار برادرش که در دفاع از روم جنگیده… هُراس، پس از ملاقات سابین و مواجهه با سوگواری او، از زبان همسرش به قتل خواهر بیگناه و برادرانش متهّم میشود؛ هّراس امّا در مقابل، از همسرش میخواهد یا با او همراه شود و از ملامت او دست بردارد، یا از او جداشود…
هُراس: هر کس کشور خویش را نفرین دارد، از خویشان بریده، عزیزترین کسانش را دشمن خود ساخته و نام پر مهر آنان دیگر بر او روا نباشد! غرور خانوادگی، کسانش را بر آن میدارد، که کینۀ او به دل گیرند و شتاب در انتقام را سزاوارترین چاره شمرند…
هُراس: (خطاب به سابین) اگر به نیروی محبّت، بیآلایش و یک رنگ باشیم، بر توست که احساسات خویش را به پایۀ احساسات من رسانی! نه آنکه من بر پایۀ رسوایی کسانت به پستی گرایم…
سابین مرگی همانند کامی را از هُراس درخواست میکند امّا هُراس، سابین را به حال خود میگذارد و او را رها میکند و به ملاقات هُراس پیر میرود. هُراس پیر نیز، در افتخارآمیزترین روز زندگی هُراس، او را برای ننگ کشتن خواهر بیدفاعاش ملامت میکند!
هُراس: در پیشگاه ایزدان گناه است که زنان را گذاشت، تا در بلندترین روحها بدین پایه نفوذ کنند و به دیدۀ گذشت دید که این پیروزمندان ناتوان، بر نجیبترین دلها، با قدرت تمام فرمانروایی کنند…
هُراس: آنجا که هیچ عذری در کار نیاید، باید مهر را نابوده انگاری! چه اگر در کتمان خطا بکوشی، بدان ماند که خود در آن دست داشتهای و هرگاه کاری را که ناپسند میدانی، بیکیفر گذاری، بزرگواری و بلندنامی خویش را بیاثر گذاشتهای…
در ادامه شاه روم، تول، برای قدردانی نزد هُراس پیر میآید؛ والر، دلدادۀ کامی، از شاه خونبهای کامی را درخواست میکند! درخواست والر از شاه، حکم قصاص هُراس است! هُراس در هنگام دفاع از خود نزد شاه، برای حفظ افتخاراتش، درخواست مرگ میکند و سابین، برای برقراری عدالت و برداشته شدن ننگ قتل خواهر بیدفاع از هُراس، از شاه خواهان مرگ خود برای مجازات میشود… هُراس پیر، در نهایت خطاب به همه، از هُراس دفاع کرده و قتل کامی را برای رفع ننگ خانوادگی بر حق میشمرد و سابین را به آرامش دعوت میکند؛ چرا که برادرانش برای آلب جان خود را فدا کردهاند و اکنون، افتخار نسیبشان شده… به سابین گوشزد میکند که بیشکّ برادرانش، خواهرشان را که به سرزنش هُراس، قهرمان نبرد مشغول است را سرزنش میکنند و رفتار او را نکوهش شده میخوانند… امّا در آخر، خطاب به والر میگوید به علّت دلدادگی، محّق خونخواهی نیست! هُراس پیر از والر میخواهد که شبیه دشمنان عمل نکند و در پایان خطابۀ خود، افتخارات هُراس و فواید زنده بودن و جنگیدن بیشتر او برای روم را به همه گوش زد میکند. هُراس، در دفاعیهاش خطاب به خدایان، اعتراض میکند که چرا انتخاب مبارزان بیمصلحتی خوانده نمیشود امّا این سرنوشت، برای هُراس نشانۀ بیلیاقتی و در نهایت ننگین طلّقی میشود.
تول: بسیاری چون تو از عمر آموختهاند که دلآویزترین نیک بختی را سیه روزی در پی است! امّا کمتر توانستهاند چون تو تدبیر آن کنند و ای بسا آنجا که پای سود در میان آید، فضیلت از میان میرود…
هُراس: مردمی که در هر چیز به پوست چشم دوختهاند با مغز کارشان نیست! فریب ظاهر میخورند و از آن رو قضاوت میکنند؛ میخواهند کار پیوسته به یک منوال بگذرد، امّا شگفتی از پی شگفتی روی میدهد… از این رو پس از کاری نمایان و پیروزیای درخشان، کمتر از آن را به چیزی نمیگیرند و انتظار دارند که آدمی، آزاد از زمان و مکان، در همه حال یکسان باشد. هیچ نمیاندیشند که چرا زمانی کارهای نمایان از او سر میزد و اگر این زمان کاری شایان انجام نمیدهد، لابد فرصتی دست نداده! نه اینکه فضیلتش را آفتی رسیده باشد… آری، بیانصافی ملّت، نامهای نامی را پست میسازد و افتخار کارهای برجسته را، در امور عادی تباه میگرداند! خلاصه آنکه چون کسی را آوازه از حد بگذرد، اگر خواهد در نظر مردم به مقام خویش باقی ماند، باید دیگر به هیچ کاری دست نزند!
هُراس پیر: بر تاجوران بزرگ و خداوندان روح بلند است، که فضیلت را در کمترین اثر بشناسند! تنها ایشاناند که افتخار واقعی ارزانی میدارند و نام قهرمانان حقیقی را پایدار میسازند…
نمایشنامۀ هُراس، با خطابۀ پایانی شاه پایان مییابد. شاه از کسانی یاد میکند که تنها با حرف خود، به کشور و شاه خدمت میکنند ولی در مقابل، هراس را که با عمل این را ثابت کرده، ستایش میکند و به همین علّت، خواهان تعلیق در قانون میشود؛ خواهر کشی را که مجازاتی جز مرگ ندارد، برای هُراس نادیده میگیرد… چرا که اگر هُراس نبود، اکنون او به جای فرمانروایی، بندگی میکرد! پادشاه چون علّت عمل را عالیتر از معلول میخواند، کیفر را قابل بخشش در نظر میگیرد… تول، از هُراس، ادامه دادن به زندگی و جنگ برای روم را درخواست میکند و از او میخواهد با والر دشمنی نکند؛ شاه خطاب به سابین، ترک اشک و آه را شایستۀ برادران از دست رفته میشمرد و هُراس پیر را، به علّت خدمت خالصانه و تحمّل غم دختر و داماد و فرزندانش، شایستۀ عمل قربانی میداند… به همین جهت، قربانی کردن در راه خدایان را به او واگذار میکند؛ قربانیای که به روح کامی تقدیم میشود و در انتها، دستور خاکسپاری کامی و همسرش، کنار یکدیگر را در صادر میکند.
“در میان رومیان،
اگر برای اشخاصی که برای کشور از دست رفتهاند بگریی،
مجازات خواهی شد!”

نظرات کاربران