نادژدا کروپسکايا در خانوادهای نجیب متولدشد که به فقر فرو رفته بود و او در مورد بهبود بسیاری از فقرا دیدگاههای شدیدی داشت. در یک گروه بحث و گفتگو مارکسیستی، او با لنین آشنا شد که به زودی به سیبری تبعید شد و در آنجا اجازه یافت به او بپیوندد به شرط اینکه آنها ازدواج کنند. پس از انقلاب 1917، کروپسکا در خط مقدم صحنه سیاسی قرار گرفت. از سال 1922-1925 ، او با استالین، زینوویف و کامنف در مخالفت با چپ تروتسکی قرار گرفت. وی از سال 1929 تا 1939 معاون كمیسری آموزش و پرورش بود، و تأثیر زیادی بر سیستم آموزشی اتحاد جماهیر شوروی از جمله توسعه كتابداری شوروی داشت.

فعالیت های آموزشی و کتابخانهای کروپسکايا
قبل از انقلاب ، کروپسکایا به مدت 5 سال به عنوان مربی برای یک صاحب کارخانه کار میکرد که برای کارمندان خود کلاسهای عصرانه ارائه میداد. از نظر قانونی، خواندن، نوشتن و حساب آموزش داده میشد. اما به طور غیرقانونی کلاسهایی با تاثیر انقلابی برای آن دسته از دانش آموزان آموزش داده میشد که احتمال میرفت برای آن آماده باشند.
کروپسکایا و سایر مربیان وقتی نزدیک به 30،000 کارگر کارخانه در این منطقه دست به اعتصاب زدند تا دستمزد بهتر بگیرند برکنار شدند. حتی بعد از انقلاب شوروی نیز تأکید او بر “مشکلات سازماندهی و آموزش جوانان” بود.
كتابخانه های روسی قبل از انقلاب تمایل داشتند كه اعضای خاصی را محروم كنند. برخی منحصرا برای کلاسهای بالاتر و بعضی دیگر فقط برای کارمندان یک شرکت خاص “اتحادیههای کارگری” بودند. پیدا کردن کتاب با ایدههای جدید کار سختی بود. به همین دلیل کتابخانههای زیرزمینی آغاز شدند. مشکل دیگر پایین بودن سطح سواد تودهها بود. کتابخانه Vyborg ، طراحی شده توسط Alvar Aalto ، پس از الحاق اتحاد جماهیر شوروی از Vyborg به کتابخانه شهرداری نادژدا کروپسکایا تغییر نام داد.
انقلاب باعث بهبود یک شبه در کتابخانهها نشد. در حقیقت، مدتی مشکلات بیشتر هم وجود داشت. اتحادیههای صنفی هنوز از اجازه استفاده عموم مردم خودداری میکردند. بودجه خرید کتاب و مطالب کم بود و برخی کتابهای حاضر بخشی از کتابخانهها نیز از هم میپاشند. بعلاوه به دلیل کمدرآمد بودن، در زمینه حرفه کتابخانه علاقه کم و کتابخانهها به شدت نیاز به سازماندهی مجدد داشتند.

نامه به نویسندهی تازه به دورانرسیده
نامهای که نادژدا کروپسکايا در ٣ ژوئيه ١٩٣۶ خطاب به نویسندهای به تعبیر او “تازه به دوران رسیده” منتشر کردهاست در این بخش برای شما مخاطبین عزیر منتشر میشود. مخاطب این نامه برای ما مشخص نیست اما ظاهرا در پاسخ به نامهای نوشته شدهاست. در این نامه نادژدا کروپسکايا با لحنی نصیحتگونه سعی در روشننمودن ذهن مخاطب خود دارد. این نامه به تبیین جایگاه یک نویسنده واقعی در جامعه و وظیفه اصلی او میپردازد. در ادامه متن این نامه برای شما مخاطب عزیز منتشر میشود.
رفيق عزيز! به نظر من اينگونه میآيد که شما مسير درستی را طی نمیکنيد. اگر شما خواهان آن هستيد که يک شاعر يا نويسندهی واقعی، که او را تودهها دوستدارند و از او قدردانی می کنند، شويد، شما بايد فعاليت بسياری در قبال آموزش خود انجام دهيد.
در اين امر هيچ دانشگاه و کانون نويسندگانی، به شما کمک نخواهدکرد. از محتوای نامهی شما من نمیتوانم ببينم که چه چيزی دل شما را می رنجاند، چه چيزی – به غير از جايگاه ادبی خودتان – شما را آشفته میکند.
فردی که به زندگی پيرامون خود با ديد بیتفاوتی نگاه کند، به موسسه (هيچگاه يک نويسندهی واقعی نمیشود) پیوسته است.
ولی آيا شما هيچ ايدهای در مورد زندگی معدنچيان و وضعيت ذهنی آنان داريد؟ صنايع معادن، آنان يکی از بخشهای پيشتاز پرولتاريا میباشند، و شما به آنان علاقهمند نيستيد. اميدوارم که اين برخورد صرفاً تا کنون اينچنين باشد. من به شما توصيه میکنم که برويد در معدنی کار کنيد. از معلوماتی که کسب کردهايد، استفاده کنيد. در کنار کارگران معمولی کار کنيد و به شکل زندگی آنان و شرايط سکونت آنان توجه کنيد.
سپس تمهای اشعار شما واقعاً زنده خواهند شد و آنچه که شما را به تحرک وا میدارد. بوجود خواهد آمد. در بسياری اوقات خود پسندی مغرورانهی زيادی در بين نويسندگان تازه به دوران رسيده – و حتی بيشتر در بين کارگرزادگان – مشاهده میشود، اما اين انحراف بايد کاملاً پاکسازی شود.
درودهای رفيقانه،
ن. کروپسکايا
“تقدیم به رُبات عربِ عاشق!”
مشکل بزرگِ تو این است، دوستِ من!
که در حافظه ات
افکارِ کهنه را انبار کرده ای
و واژه های کهنه را
و هر چه از پدرانت به ارث برده ای
از گرایشهای زورگویانه
و عشق ِ ریاست
تا تعدد زنان!
مشکل بزرگِ تو این است
که برخلافِ حرفهای مدرنت
مدرن نیستی
و بر خلاف ادعایت
معاصر نیستی
و برخلاف سفرهای بسیارت
خیمه ات را ترک نکرده ای.
مشکل بزرگِ تو این است
همچنان ارباب مانده ای
در عصر رهایی
و قبیله گرا مانده ای
در دوره ی آزادی
و افسار شترت را چسبیده ای
در زمانِ جنگ ستارگان!
مشکل بزرگِ تو این است
اندازه سر سوزن
از نارسیسم ِتاریخی ات خالی نشده ای
زنان را به رقص دعوت می کنی
اما با خودت می چرخی
با استادان حشر ونشر داری
اما فقط خودت را می بینی.
مشکل بزرگِ تو این است
تو سدی هستی در برابر عشق،
در برابر شعر
و دربرابر مهربانی
از وقتی که می شناسمت
دریچه ای برای آفتاب
و پروازِ گنجشگ ها باز نکرده ای.
مشکل بزرگِ تو این است
کتابها را می خری اما نمی خوانی
و وارد موزه ها می شوی
اما از پیوند ِ خط ها و رنگ ها
ذوق نمی کنی
و در هتل های درجه یک اقامت می کنی
اما زندگی نمی کنی
زنانت را عوض می کنی
مثل لباسهایت
و کراواتهایت
برخوردت با عشق
مثل درآوردن ِ کفش است!
مشکل بزرگِ تو این است
که همه ی دانسته هایت از عشق
برگرفته از “هزارویک شب” است
پس مشغول باش!
و از حافظه ی سنگی ات نگهبانی کن
سعی ِ من هم این است
تا یک رُبات عاشقم باشد!
#سعاد_صباح ترجمه #دکتر_شهاب_گودرزی