0

اشعار سینما – نقد فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004)

اشعار سینما، شاعرانه‌ترین پلان‌های سینماست. هر بار صفحه‌ای تازه را ورق می‌زنیم و شعری از سینما را می‌خوانیم. فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) به کارگردانی آلخاندرو آمنابار، یکی از همین فیلم‌های شاعرانه است. نقد فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) رو در ادامه بخون…!

یادداشتی شاعرانه برای فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004)

” دریای درون ” استعاره‌ای است از روح آدمی. گاهی متلاطم و طوفانی است و گاهی مسکوت و آرام. دریای درون، همرنگ آسمان است. به رنگ آبی روح و به شکوه و عظمت بی‌کرانگی. دریای درون، میهمان هزاران قایق به گل نشسته است. میهمان هزاران جسم ساکن. اما تمام دریاهای عالم، روزی همبستر ساحل آرام می‌شوند و تمام آدم‌های دنیا، روزی هم‌آغوش مرگ. مرگ نهان‌خانه‌ی ابدی روح است و روح، همواره بین مرگ و آزادی موج می‌زند. در این‌جا شاعرانه‌ترین پلان فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) را ببین. جایی که روح رامون، بر فراز آسمان به پرواز در می‌آید و به ساحل آرام می‌رسد. آن‌چنان که کشتی‌های به گل نشسته در انتظار طوفان‌اند، روح اثیر شده در بند نیز، به انتظار مرگ نشسته است. لنگرگاه‌ها ، قبرستان کشتی‌های موج شکن اند.

پلان شاعرانه‌ی فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004)

خلاصه داستان فیلم دریای درون

دریای درون اقتباسی از زندگی واقعی رامون سامپدرو (با هنرنمایی خاویر باردم) ملوان جوانی است که در یک حادثه دچار شکستگی استخوان گردن، قطع نخاع و فلج کامل پائین‌تر از گردن می‌شود. او به مدت ۲۸ سال تلاش کرد تا دادگاه، حقِ مرگ آسان را برای او به رسمیت بشناسد؛ تا او بتواند به زندگی خود پایان دهد. این فیلم همچنین روابط او را با دو زن، مورد کنکاش قرار می‌دهد: «خولیا» (با بازی بلن روئدا)، یک وکیل مدافع که خود مبتلا به سندرم کاداسیل است و از حق او برای مرگ آسان دفاع می‌کند و «رُزا» (با بازی لولا دوئنیاس) یک زن محلی، که می‌خواهد رامون را متقاعد کند که زندگی ارزش زیستن را دارد. از طریق نیروی عشق رامون، این دو زن می‌توانند به چیزهایی دست یابند که پیش از آن حتی فکرش را هم نمی‌کردند.

فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) 0

نقد فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004)

فیلم دریای درون مهم‌ترین فیلم کارنامه‌ی هنری الخاندرو آمنابار، کارگردان اسپانیایی است. فیلمی با بازی درخشان خاوریر باردم، سوپراستار سینمای اسپانیا که در این فیلم نقش رامون سامپدرو را بازی می‌کند. سناریوی این فیلم، بر اساس یک داستان واقعی نگاشته شده است. هر چند که آمنابار به شکلی هنرمندانه از یک سوژه‌ی واقعی، تصویری شاعرانه را خلق کرده است. رامون در فیلم The Sea Inside 2004 ، بر اثر یک اتفاق زمین گیر شده و تمام عصب‌های حرکتی بدنش از کار افتاده است. همین سکون و بی حرکتی، رامون را به انزوای درونی خودش کشیده است. اما دنیای درون رامون، مشتاقانه به سراغ مرگ می‌رود.

فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) 3

معنای زندگی برای رامون، پس از سال‌ها خانه نشینی،شکل دیگری پیدا کرده است. عدم توانایی او برای انجام عادی‌ترین و ساده‌ترین کارهای ممکن (مثل دستشویی رفتن و غذا خوردن) زندگی کردن را برای او غیر قابل تحمل کرده است. البته که خانواده‌ی او با تمام وجود به او عشق می‌ورزند و لحظه‌ای برای مراقبت کردن از او اندوهگین نمی‌شوند، اما رامون تصمیم عجیبی می‌گیرد که تمام اتقافات فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) پیامدهای همین تصمیم او را به تصویر می‌کشد. رامون تصمیم گرفته به اختیار خودش به زندگی‌اش پایان دهد، اما عدم توانایی او برای محقق کردن این تصمیم، او را مجبور کرده تا با دلایلی بتواند اطرافیانش را مجاب به این کار کند. رامون مرگ با عزت را به زندگی با ذلت ترجیح می‌دهد.

در نقد فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) باید گفت؛ این فیلم حرف‌های تازه‌ای پیرامون دارد. آن‌چه که در این فیلم بیشتر به آن پرداخته می‌شود، مرگ خود خواسته است. زندگی با تمام لذت‌هایش، با تمام رنجش، با هزار راه نرفته و بن‌بست‌هایش، با تمام عشق ورزی و کینه توزی‌اش، یک فرصت تلقی می‌شود. اما به مرگ هیچ‌گاه با دید یک فرصت نگاه نشده است. برای رامون مرگ تنها به مثابه پایان دادن به تحمل یک رنج ناتمام است، آمنابار با در نظر گرفتن یک موقعیت کاملا ویژه، مباحث فلسفی بزرگی را پیرامون مرگ و زندگی به چالش می‌کشد. زندگی برای تمام آدم‌ها فصلی مشترک است. فصلی توامان با جبر حاکم و انتخاب‌های متعدد. اما وجه تمایز زندگی رامون با سایر کارکترهای فیلم ( تعمیم داده می‌شود به تمام آدم‌ها) در این است که در زندگی او جبر حاکم، نقش پر رنگ‌تری ایفا می‌کند. تا جایی که زندگی رامون تنها به یک انتخاب محدود می‌شود و آن پایان دادن به زندگی‌اش است.

فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) 2

آمنابار با هوشمندی، جبر حاکم بر زندگی را برای سایر کاراکترهای فیلم نیز گسترش داده است. به شکلی که تمام اعضای خانواده‌ی رامون، مجبور به پذیرش وضعیت دشوار او شده‌اند. یا برای مثال “زرا” که در وضعیت بد معیشتی قرار دارد و به سختی می‌تواند از پس هزینه‌های زندگی فرزندانش بر بیاید و یا حتی خولیا که او هم دچار یک بیماری لاعلاج است. اما با در نظر گرفتن این پیش فرض که هیچ‌یک از این آدم‌ها نقشی در انتخاب شکل زندگی خود نداشته و ندارند، با این‌حال هیچ‌کدامشان مرگ را به عنوان یک انتخاب در ذهن ندارند. بلکه به نوعی باور تمامی آدم‌ها بر این است که همان‌طور که آغاز زندگی و تولد هر آدمی وابسته به انتخاب خودش نیست، مرگ هم اتفاقی است کاملا ناخواسته و بالاجبار.

آمنابار در سناریوی خود، یک آیرونی را به تصویر کشیده است. به شکلی که در تمام طول فیلم، این‌طور به نظر می‌رسد که رامون که یک شخصیت کاملا منفعل است و توانایی انجام هیچ کاری را به اختیار خود ندارد، انگار بیشتر از تمامی آدم‌ها زنده است و از موهبت زندگی آگاه است. این یکی از مهم‌ترین نکاتی است که در نقد فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) باید به آن توجه خاص داشت.آیرونی زیبایی که تمام آدم‌های فیلم، انگار در قیاس با رامون جنازه‌هایی متحرک‌اند، اما به مبارزه‌ی بزرگی برای مقابله با تصمیم رامون برخواسته‌اند.

فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004)

بررسی کامل فیلم دریای درون 2004

الخاندرو آمنابار در جایی از فیلم فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) از زبان رامون می‌گوید که “بعد از مرگ هیچ چیزی نیست. همانطور که پیش از تولد هیچ چیزی نبوده است.” و این نشان می‌دهد که این فیلم قصد ندارد مرگ را به عنوان فرصتی برای عبور از یک مرحله‌ی سخت به یک مرجله‌ی بهتر تلقی کند. در واقع شاید پایان دادن به زندگی و متوقف کردن آن برای بعضی‌ها یک فرصت طلایی باشد. این فیلم یک تلنگر بزرگ به مخاطبانش می‌زند تا بار دیگر به تماشای زندگی خود از بیرون بنشینند و ارزیابی دوباره‌ای نسبت به زندگی خود داشته باشند. در واقع وقتی درون دریای زندگی عرق شده‌ایم، شاید به سختی بتوانیم با دید باز به زندگی خود نگاه کنیم.

فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) 1

یکی از پیام‌های اصلی فیلم The Sea Inside 2004 این است که مهم‌تر از خود زندگی، آزادانه زیستن است. چیزی که رامون به دنبال آن است، دریافت دوباره‌ی حس آزادی است. حتی اگر این آزادی، انتخاب آزاده‌ی مرگ باشد. نکته‌ی اصلی که فیلم درباره‌ی آن صحبت می‌کند، همین آزادی است. رامون باز کمبود محبت و عشق رنج نمی‌برد، چرا که تمام اطرافیانش عاشقانه حاضر به خدمتگذاری برای او هستند، رامون تنها نیست و شاید به جز فلج بودنش که حق آزادی او را سلب کرده، هیچ دلیلی برای پایان دادن به زندگی‌اش ندارد. اما تمام اصرار او برای داشتن حق انتخاب است. حتی اگر این انتخاب ناآگاهانه تلقی شود.

هیچ قانون و دادگاه و محکمه‌ای نمی‌تواند به رای رامون برای پایان دادن به زندگی‌اش آری بگوید. البته که در باور درست، دادگاه و قاضی و هیئت منصفه، باید در راستای تحقق حق آزادی آدم‌ها قدم بردارند. اما پذیرش نگاهی که رامون به زندگی دارد، و عدم درک درست موقعیت او توسط دیگران، همه و همه چالش‌های بحث برانگیزی را در فیلم دریای درون (The Sea Inside 2004) به تصویر می‌کشند.

برچسب‌ها:

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مشاهده بیشتر