1

فلسفه متاورس چگونه ایده‌‌آلیسم را به واقعیت تبدیل می‌کند؟!

فلسفه متاورس

به نظر می‌رسد متاورس، اتفاق بزرگ بعدی از نظر تکامل تکنولوژی باشد برای این‌که به طور کامل بفهمیم که با متاورس به کجا می‌رویم، اجازه دهید درک خود را از متاورس روشن کنیم: متاورس مکانی فیزیکی نیست که مردم بتوانند به آنجا بروند، زیرا فقط در فضای دیجیتال وجود دارد. این بدان معناست که متاورس بیشتر مکانی در زمان است یا زمانی که به طور کامل آزاد باشد، خواهد بود . اما اگر این دنیا واقعاً چیزی خیلی بیشتر از این باشد چه؟ اگر تحقق قطعی نظریه قرارداد اجتماعی جان لاک باشد چه؟ یا از نظر فلسفی تحقق افکار اندیشمندانی چون بارکی باشد؟ در این مطلب سعی می‌کنیم به بررسی فلسفه متاورس و ابعاد نظری آن در بین افکار فیلسوفان بزرگ غربی بپردازیم. با ما همراه باشید.

متاورس فعلی چیست؟ فلسفه متاورس چیست؟

در حال حاضر ما در وضعیت تا حدودی اولیه متاورس زندگی می‌کنیم. اگر خوب به اطرافمان نگاه کنیم، زندگی ما از قبل، به شکلی یا اشکالی، به دنیای دیجیتال بستگی دارد: شغل، دوستی، امور مالی، و حتی هویت ما.

به عنوان مثال، اکثریت قریب به اتفاق محل کار دارای یک پلتفرم دیجیتالی هستند که هدف تبادل اطلاعات یا ذخیره داده‌ها است. حتی جلسات – و بیشتر به دلیل همه‌گیری کرونا – در حوزه دیجیتال و از طریق Zoom شروع شد.

رسانه‌های اجتماعی به سرعت تبدیل به ساده‌ترین راه برای ارتباط با مردم شدند. حتی روابط هم اکنون می‌توانند از این امر به وجود بیایند، در حالی که در گذشته افراد مجبور بودند به صورت فیزیکی ملاقات کنند تا واقعاً با یکدیگر آشنا شوند. همچنین، آنها به عنوان هویت دیجیتال ما عمل می‌کنند، زیرا بسیاری از زندگی ما تقریباً در دنیای واقعی رخ می‌دهد – حتی اگر در بسیاری از اوقات، این هویت برای واقعی بودن بسیار عالی به نظر می‌رسد.

این مطلب رو هم دوست داری؟ متاورس در سینما (معرفی فیلم‌های متاورسی)

با این حال، این امر خود دنیای دیجیتالی را کمی مهمتر از خود واقعی کرد. بنابراین، متاورس در حال وقوع است. اما با نگاهی به پیش‌بینی‌ها و نظریه‌های مهم در خصوص آینده متاورس به این نتیجه می‌رسیم که این جهان مجازی می‌تواند ابعاد بسیار گسترده‌تری نسبت به آنچه تاکنون از متاورس فهمیدیم داشته باشد. پس لازم است به بررسی آینده این جهان و همچنین برخی نظریات فلسفی قرن‌های اخیر در خصوص خودآگاهی و ناخودآگاه بشر بپردازیم.

فلسه متاورس و قرارداد اجتماعی جان لاک چه ارتباطی دارند؟

به عقیده لاک (John Locke)، بشر باید در یک حالت آزادی کامل – به نام حالت طبیعت (State of Nature)- وجود داشته باشد، بنابراین هر فردی بدون دخالت دیگران، زندگی خود را همانطور که صلاح می‌داند انجام دهد. با این حال، این بدان معنا نیست که شخص آزاد است هر کاری را که می‌خواهد یا قضاوت می‌کند به نفع خود انجام دهد، بدون توجه به جامعه‌ای که در آن واقع شده است، زیرا وضعیت طبیعت برای استقامت مستلزم وجود اخلاق است.

با این حال، وضعیت طبیعی لاک ماقبل سیاسی است، به این معنا که هیچ مقام مدنی یا حکومتی وجود ندارد که تخلفات قانون را مجازات کند، اما ماقبل اخلاقی نیست، زیرا زمانی که صحبت از انجام زندگی بدون انجام می‌شود، به اخلاق ملزم است. به طور نادرست بر زندگی‌های اطراف تأثیر می‌گذارد.

از آنجایی که لاک از مفهوم هویت انسانی و خودبودن با امنیت، آزادی و مالکیت حمایت می‌کند، در دموکراتیک‌ترین نظام ممکن کنونی، دیدگاه او از وضعیت طبیعی دارای خطا است.

در چنین نظام دموکراتیکی، دولت از طریق سیستم‌های قضایی و نظارتی تا حد امکان از جان انسان‌ها محافظت می‌کند، اما همانطور که در طول تاریخ شاهد بودیم، می‌تواند به راحتی همین جان‌ها را از بین ببرد.

همچنین ممکن است مسئولیت تضمین آزادی ما بر عهده دولت باشد، اما به راحتی می‌توان آن را لغو کرد. در یک مثال نه چندان افراطی و مثبت‌تر، در طول همه‌گیری فعلی، دولت‌ها در سراسر جهان آزادی مردم خود را محدود کردند تا سرعت انتقال ویروس را کاهش دهند.

همچنین دولت ها مسئولیت حفاظت از اموال ما را بر عهده دارند، اما اگر صادق باشیم، ما هرگز مالکیت کامل خود را نداریم، زیرا دولت‌ها نیز هر لحظه این امکان را دارند که ما را از آن محروم کنند. تنها چیزی که لازم است مشکوک بودن به فعالیت‌های غیرقانونی است، و مجری قانون بلافاصله دسترسی به دارایی‌های ما را محدود می‌کند یا حتی آنها را به عنوان وثیقه می‌گیرد.

همانطور که گفته شد، در دنیای واقعی، مفهوم جان لاک از هویت انسانی، حتی در بهترین سیستم دموکراتیک ممکن غیرممکن است. و اینجاست که فلسفه متاورس می درخشد.

فلسفه-متاورس

فلسفه متاورس در نقش «پیش‌گویی» جان لاک

همانطور که در بالا بیان کردم، ما در حال حاضر در شکلی اولیه از متاورس زندگی می‌کنیم، با این حال، نسخه‌ای که اخیرا بیشتر مورد بحث قرار گرفت، بیشتر یک رابط تمدن سیاره‌ای است.. این بدان معناست که فلسفه متاورس یک شبیه‌سازی زمانی در آینده است.

وقتی صحبت از آزادی به میان می‌آید، در Metaverse، ما می‌توانیم زندگی دیجیتالی خود را همانطور که صلاح می‌دانیم زندگی کنیم، بدون اینکه زندگی دیگران را به خطر بیندازیم. آیا می خواهید هویت خود را تغییر دهید و یک سگ باشید؟ برو جلو!

همچنین، مجبور نیستید همیشه حضور داشته باشید، زیرا برخلاف دنیای واقعی، جایی که باید زندگی کنید، زیرا، خوب، شما زنده هستید، تنها زمانی که به متاورس دسترسی داشته باشید، زندگی می‌کنید.

بیت کوین – به عنوان بزرگترین نمونه ارز دیجیتال – در نهایت به اختراع مجدد دارایی تبدیل می‌شود، وقتی از طریق آن، پول را از یک سیستم متمرکز جدا می‌کنیم. برخلاف پول، بیت کوین عملاً غیرممکن است که با اراده یا نیاز به چاپ پول یا دزدیده شدن توسط دیگران به دلیل داشتن یک کلید مشخص و غیرقابل انتقال و محاسبه و ردیابی هر تراکنش در فناوری بلاک چین، بیت کوین را غیرممکن کند.

در نهایت، و در مورد امنیت، زندگی ما هیچ عواقبی را متحمل نخواهد شد، زیرا قوانین زمینی در متاورس قابل اجرا نیستند. در دنیای واقعی، به دلیل وجود قوانین و قراردادهای اجتماعی که ما را از عبور از خط محدود می‌کند، نمی‌توانیم آنطور که می‌دانیم زندگی کنیم. بله، ما می توانستیم با منزوی کردن خود در یک کابین، در وسط جنگل، دور از جامعه، از این قوانین فرار کنیم. اما ما خود را از امکاناتی که فقط در یک دولت سازمان یافته می‌توان به دست آورد، محروم می‌کنیم، مانند حمایت بهداشتی، انرژی، تعامل اولیه انسانی یا حتی یک فنجان قهوه ساده.

واگرایی جنبه‌های فرهنگی، که به دنیای واقعی همیشه چندفرهنگی وابسته است، در فلسفه متاورس نیز مشکلی نخواهد بود، زیرا این مکان یک مکان مشترک برای همه در سراسر جهان خواهد بود و هویت ما در آنجا نخواهد بود. به جای اراده ما با هر چیز دیگری تعریف می‌شود

بارکلی معتقد بود که از لحاظ منطقی اینکه بخواهیم وجود چیزی را ثابت کنیم تنها به این دلیل که بدون آن انجام فلان کار قابل تصور برای ما نیست، نادرست است. مثلاً اینکه بگوییم صندلی وجود دارد چون اگر نبود ما نمی‌توانیم تصور کنیم که چگونه ممکن بود بتوانیم روی آن بنشینیم و زمین‌نخوریم، ناصحیح است. این مغالطه در منطق به Argument from incredulity (مغالطه شکاکیت) معروف است.

چگونه ایده‌آلیسم جورج بارکلی در دنیای متاورس مفهوم می‌یابد؟

جورج برکلی یکی از سه تجربه‌گرای مشهور بریتانیایی بود. (دو نفر دیگر جان لاک و دیوید هیوم هستند.) برکلی بیشتر به خاطر آثار اولیه‌اش در مورد بینش (مقاله‌ای به سمت نظریه جدید بینش، 1709) و متافیزیک (رساله‌ای در مورد اصول دانش بشری، 1710؛ سه گفتگو) شهرت دارد.  

نظریه تجربی بینایی برکلی، بینش استاندارد آن زمان از دید از راه دور را به چالش کشید، حسابی که نیاز به محاسبات هندسی ضمنی دارد. بینش جایگزین او بر روی اشیاء بصری و تاکتیکی تمرکز دارد.

برکلی استدلال می‌کند که ادراک بصری فاصله با همبستگی ایده های بینایی و لامسه توضیح داده می‌شود. این رویکرد تداعی‌گرایانه محاسبات هندسی را کنار می‌زند، در حالی که دید تک چشمی و توهم تصویر را توضیح می‌دهد، ناهنجاری‌هایی که حساب هندسی را آزار می‌دادند.

برکلی ادعا کرد که ایده های انتزاعی سرچشمه همه گیجی‌ها و توهمات فلسفی هستند. او در مقدمه‌ای بر اصول دانش بشری استدلال کرد که همانطور که لاک ایده‌های انتزاعی را توصیف می‌کند (برکلی بهترین روایت لاک را از انتزاع می‌دانست)، (1) در واقع نمی‌توان آنها را شکل داد، (2) برای ارتباط یا دانش مورد نیاز نیستند. و (3) متناقض و در نتیجه غیر قابل تصور هستند.

برکلی در اصول و سه گفتگو از دو تز متافیزیکی دفاع می‌کند: ایده‌آلیسم (ادعای این که هر چیزی که وجود دارد یا ذهن است یا برای وجودش به ذهن وابسته است) و غیر ماتریالیسم (ادعای اینکه ماده وجود ندارد). ادعای او مبنی بر اینکه همه اشیاء فیزیکی از ایده‌ها تشکیل شده‌اند در شعار او (بودن یعنی درک شدن) گنجانده شده است.

هدف برکلی در نظریه جدید بینایی «نشان دادن روشی بود که ما از طریق رؤیت، همچنین برای در نظر گرفتن تفاوت بین ایده‌های بینایی و لامسه و اینکه آیا ایده‌ای مشترک برای هر دو حواس وجود دارد یا خیر فاصله، قدر و موقعیت اجسام را درک می‌کنیم ».

برکلی با سایر نویسندگان درباره اپتیک موافق است که فاصله فوراً دیده نمی شود  و مواضع نویسندگان قبلی را بازگو می‌کند. برخی معتقد بودند که ما ادراکات فعلی خود را با ادراکات قبلی مرتبط می‌کنیم و قضاوت می‌کنیم که اشیاء دور هستند زیرا اندازه بزرگ اشیاء میانی را تجربه کرده‌ایم، یا به این دلیل که اشیایی که اکنون کوچک و کم‌نور به نظر می‌رسند، قبلاً بزرگ و قوی به نظر می‌رسند. برخی مانند دکارت معتقد بودند که فاصله با هندسه طبیعی بر اساس زوایای بین جسم درک شده و چشم ها یا بر اساس زوایای پرتوهای نوری که بر چشم می تابید قضاوت می شود. فلسفه برکلی این نظریات را رد می‌کند.

برکلی با ارائه یک نمای کلی شروع می‌کند:

از همه طرف توافق شده است که کیفیت‌ها یا حالت‌های چیزها هرگز واقعاً جدا از خود، و جدا از همه چیزهای دیگر وجود ندارند، بلکه در یک شیء چندگانه با هم مخلوط شده‌اند. اما به ما گفته می‌شود که ذهن می‌تواند هر کیفیت را به‌صورت منفرد، یا انتزاع از آن کیفیت‌های دیگری که با آن‌ها متحد شده است، در نظر بگیرد، به این وسیله ایده‌های انتزاعی خود را چارچوب می‌دهد.  نه این که امکان وجود رنگ یا حرکت بدون بسط وجود داشته باشد، بلکه فقط این است که ذهن بتواند با انتزاع، ایده رنگ را بدون بسط، و حرکت را منحصر به رنگ و بسط، به خود بسازد.

او این دکترین را بر اساس گزارش جان لاک در مقاله مربوط به درک انسان توضیح می‌دهد. اگرچه تاریخ تئوری‌های انتزاع حداقل به ارسطو می‌رسد ، در میان قرون وسطی‌ها رایج بود  و در فلسفه دکارت نیز یافت می‌شود.

نظر می‌رسد دو دلیل وجود دارد که برکلی بر لاک تمرکز کرده است. اول، کار لاک جدید و آشنا بود. دوم، به نظر می‌رسد برکلی استدلال لاک را بهترین استدلال موجود در نظر گرفته است.

به گفته لاک، دکترین ایده های انتزاعی توضیح می‌دهد که چگونه می‌توان دانش را انتقال داد و چگونه می‌توان آن را افزایش داد. توضیح می‌دهد که چگونه مفاهیم کلی معنا پیدا می‌کنند

. یک اصطلاح کلی، مانند “گربه” به یک ایده کلی انتزاعی اشاره دارد که شامل همه و فقط آن ویژگی‌هایی است که به نظر فرد برای همه گربه‌ها مشترک است، یا به طور صحیح‌تر، روش‌هایی که در آن همه گربه‌ها به یکدیگر شباهت دارند. ارتباط بین یک اصطلاح کلی و یک ایده انتزاعی دلبخواهی و قراردادی است و رابطه بین یک ایده انتزاعی و اشیاء منفرد تحت آن یک رابطه طبیعی (شباهت) است. اگر نظریه لاک صحیح باشد، وسیله ای را فراهم می‌کند که به وسیله آن می توان معنای اصطلاحات کلی را بدون استناد به اشیاء کلی (جهان) توضیح داد.

ایده آلیسم و ​​غیر ماتریالیسم در فلسفه بارکلی

اصل معروف برکلی این است که esse is percipi، بودن یعنی درک شدن.

برکلی یک ایده آلیست بود. او معتقد بود که اشیاء معمولی تنها مجموعه‌ای از ایده‌ها هستند که وابسته به ذهن هستند. برکلی یک غیر ماتریالیست بود. او معتقد بود که هیچ ماده‌ای وجود ندارد. فقط جوهر ذهنی متناهی و جوهر ذهنی نامتناهی یعنی خدا وجود دارد. در این موارد توافق کلی وجود دارد. در مورد رویکرد استدلالی برکلی به ایده آلیسم و ​​غیر‌مادی‌گرایی و نقش برخی از استدلال‌های خاص او توافق کمتری وجود دارد. استدلال‌های اصلی او اغلب ضعیف تلقی می شوند.

استدلال توسعه یافته در اینجا اساساً بر پایه سی و سه بخش ابتدایی اصول دانش انسانی است. برخلاف برخی مفسران، فرض می‌کند که متافیزیک برکلی بر پایه‌های معرفت‌شناختی استوار است.

برای هر کس که اشیاء معرفت بشری را بررسی می‌کند آشکار است که آنها یا ایده‌هایی هستند که واقعاً بر حواس نقش می‌بندند یا در غیر این صورت با توجه به احساسات و عملیات ذهن درک می‌شوند یا در نهایت ایده‌هایی هستند که توسط آنها شکل گرفته است. کمک به حافظه و تخیل، یا ترکیب کردن، تقسیم کردن، یا به سختی بازنمایی آنهایی که در ابتدا به روش‌های فوق درک شده‌اند.

این به نظر می‌رسد که می‌گوید ایده‌ها به معنای بنیادی (آشنایی) ابژه‌های بلافصل دانش هستند. پس از لاک، ایده هایی از حس، بازتاب و تخیل وجود دارد. بنابراین، اشیاء معمولی، همانطور که شناخته می‌شوند، مجموعه ای از ایده ها هستند که با یک نام مشخص شده‌اند. نمونه برکلی یک سیب است.

اگر ایده‌ها به‌عنوان ابژه‌های دانش تعبیر شوند، پس باید چیزی نیز وجود داشته باشد که «آنها را بشناسد یا درک کند، و عملیات‌های مختلفی را انجام دهد، به‌عنوان تمایل، تصور، به یاد آوردن درباره‌شان»

برکلی این را “ذهن” یا “روح” می‌نامد. ذهن ها (به عنوان دانا) از ایده ها (به عنوان چیزهای شناخته شده) متمایز هستند. برای یک ایده، بودن به معنای درک (شناخته) است. از آنجایی که این برای ایده ها به طور کلی صدق می‌کند، به طور خاص برای “احساسات یا ایده‌های حک شده بر حس” صادق است

برکلی معتقد است که «این عقیده که به طرز عجیبی در بین انسان ها غالب است، مبنی بر اینکه خانه‌ها، کوه‌ها، رودخانه‌ها و در یک جهان همه اشیاء محسوس، وجود طبیعی یا واقعی دارند، متمایز از درک شدن هستند» ناسازگار است، «یک تناقض آشکار».

 اگر کسی «اشیاء محسوس» را به‌عنوان ایده‌های حسی تعبیر کند، و ایده‌ها ابژه‌های معرفت هستند، آن‌گاه داشتن وجود واقعی متمایز از درک شدن مستلزم آن است که یک شیء شناخته شده (به عنوان یک ایده) و ناشناخته (به عنوان یک چیز متمایز از ادراک) باشد.  که ناسازگار است.

همانطور که می دانیم اشیاء معمولی چیزی جز مجموعه ای از ایده ها نیستند. اگر برکلی مانند دکارت معتقد است که ادعای وجود در صورتی موجه است که وجود موجود را بتوان شناخت، پس اشیاء معمولی باید حداقل مجموعه‌ای از ایده‌ها باشند. همانطور که برکلی بیان می‌کند، “همه گروه کر آسمان و اثاثیه زمین، در یک کلام، تمام بدن هایی که چارچوب قدرتمند جهان را تشکیل می دهند، بدون ذهن هیچ گونه معاش ندارند، که وجود آنها قابل درک یا شناخت باشد.

 تنها جوهری که می‌توان شناخت، یک روح یا جوهر متفکر است. اما به آنچه هنوز نشان داده نشده است توجه کنید. نشان داده نشده است که اشیاء معمولی فقط مجموعه‌ای از ایده ها هستند و همچنین نشان داده نشده است که مواد متفکر غیر‌مادی هستند. حرکت بعدی برکلی این است که بپرسد آیا دلایلی برای ادعای اینکه اشیاء معمولی چیزی فراتر از ایده هستند وجود دارد؟

اگر تصوری از یک زیرلایه مادی را نتوان از تجربه حسی استخراج کرد، در صورتی که نیاز به ارائه توضیحی برای یک پدیده باشد، ممکن است ادعای وجود آن موجه باشد. اما چنین توضیحی ارائه نشده است. همان‌طور که برکلی خاطرنشان می‌کند: «اما چه دلیلی می‌تواند ما را به وجود اجسام بدون ذهن، از آنچه که ما درک می‌کنیم، وادار کند، زیرا خود حامیان ماده تظاهر نمی‌کنند، هر گونه ارتباط ضروری بین آنها و ایده‌های ما وجود دارد؟ من می گویم به همه دست ها داده شده است (و آنچه در رویاها، آفت ها و امثال آن اتفاق می افتد، قابل بحث نیست) این امکان وجود دارد که ما تحت تأثیر همه ایده هایی باشیم که اکنون داریم، اگرچه هیچ بدنی بدون آن وجود نداشت که شبیه آنها باشد. ”

از آنجایی که جوهر مادی برای توضیح پدیده های ذهنی لازم نیست، عقل نمی تواند دلیلی برای ادعای وجود جوهر مادی فراهم کند.

چگونه تکنولوژی‌های متاورسی ما را به جهانی جدید هدایت می‌کنند؟

در این مطلب به بررسی نظریه‌های فلاسفه ایده‌آلیستی شامل بارکلی و جان لاک پرداختیم. همچنین نام دیوید هیوم نیز در بین این فلسفه قابل ذکر است. فلاسفه ایده‌آلیست ماده را به عنوان یک اصل قابل قبول و بدیهی نپذیرفتند و اعتقاد داشتند هر آنچه بشر ادراک می‌کند زاییده افکار اوست. اما این فلسفه چه ارتباطی با فلسفه متاورس دارد؟

متاورس در ایده‌پردازی‌های غایی صاحبان تکنولوژی به سمتی حرکت می‌کند تا فاصله انسان و تکنولوژی را به حداقل رسانده و وانگهی تکنولوژی را به بخشی از وجود انسان تبدیل کند. استفاده از تراشه‌های مغزی که احساسات و افکار بشر را کنترل می‌کند حتی همین الان نیز در آزمایشگاه‌های تکنولوژی تولید شده است.

دنیای متاورس شاید روزگاری به نقطه‌ای برسد که خودآگاه انسان را به طور کامل در دست گرفته و زندگی بشر را از دنیای واقعی به طور کامل به جهان مجازی ایده‌آلیستی منتقل کند. جهانی که شاید در آن کالبد فیزیکی نیز نقشی نداشته باشد.

نظرات و تحلیل‌های خود را در این زمینه در زیر این مطلب برای ما ارسال نمایید.

برچسب‌ها:

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. mehran گفت:

    وقت بخیر.چنانچه این امکان را بوجود می آوردید که بتوان در رابطه با مقالات مانند بخش فلسفه pdf قرار میگرفت تا دانلود کرد بسیار عالی میشد.با تشکر از زحمانتتان

مشاهده بیشتر