معرفی کتاب ” زندگی در پیش رو “
در بخش معرفی کتاب، سعی میکنیم با هدف ترویج فرهنگ کتابخوانی به معرفی ارزشمندترین و شاخصترین آثار ادبیات جهان در حوزههای مختلف بپردازیم. کتابی که در ادامۀ مطلب به معرفی آن خواهیم پرداخت، کتابِ ” زندگی در پیش رو” اثر برجستۀ “رومن گاری” است که توسط مترجم پرطرفدار ایرانی “لیلی گلستان” ترجمه شده است.

معرفی کوتاه “رومن گاری”
رومن گاری، نویسنده و فیلمنامهنویس برجستۀ فرانسوی است که با نام ادبی “امیل آژار” نیز در دنیای ادبیات از او نام برده میشود.
وی در همان اثنا که با نام اصلی خود به نویسندگی میپرداخت با نام مستعار خود یعنی “امیل آژار” نیز داستاننویسی میکرد.
“رومن گاری” تنها نویسندهای است که دو مرتبه موفق به اخذ “جایزه گنکور” شدهاست. جایزهای که هر سال به بهترین و خلاقترین اثر مصور سال تعلق میگیرد.این جایزه تنها یک بار به هر نویسنده تعلق میگیرد، اما گاری به دلیل اینکه رمان دیگر خود را با نام مستعار خویش نوشته بود برای دومین بار توانست این جایزه را دریافت کند. او یک مرتبه در سال ١٩٥٦ میلادی برای رمان “ریشههای آسمان” و بار دیگر در سال ۱۹۷۵ میلادی بابت رمان “زندگی در پیش رو ” و با نام مستعار “امیل آژار” برندۀ این جایزۀ ارزنده شد.

معرفی کتاب “زندگی در پیش رو” اثر خواندنی “رومن گاری”
داستان کتاب زندگی در پیش رو
روایت صفر تا صد داستان از زبان شخصیت اصلی داستان یعنی محمد که به عقیدۀ خودِ او برای اینکه سن او را کوچک تر کنند، “مومو” صدایش میکنند، انجام میشود. جریان داستان و روایت “مومو” پیرامون زندگانی خودش و افرادی است که در زندگی روزمرهاش، -چه در ساختمان بدون آسانسورشان و چه در محل زندگیشان- با آنها روبرو میشود که مهمترین آنها شخصیتی به نام “رزا خانم” است که نقش چشمگیری در جذابیت داستان دارد.
“رزا خانم” زنی است که از آنها محافظت می کند و به دلیل وزن بیش از حد و نواقص جسمانی و رفتارهای غالباً عجیب و غریب خود سبب علاقهٔ هرچه بیشتر خواننده به جریان کتاب میشود. ” رزا خانم” ی که در دوران جوانی خود فاحشه بوده و از این راه امرار معاش می کرده است، با بالا رفتن سنش و قدم گذاشتن در دوران پیری این کار را کنار گذاشته و از بچههایی که ناخواسته از مادران فاحشه به دنیا میآمدند، در ازای دریافت پول مراقبت و نگهداری میکند و خود نیز از این راه امرار معاش میکند.
داستان کتاب “زندگی در پیش رو ” تقریباً از زمانی جذاب میشود که “محمد” پسربچه ای فرانسوی-عربی -که هیچ اطلاعی از پدر و مادر خود ندارد و از ابتدا نزد “رزا خانم” بزرگ شده است- پی میبرد که “رزا خانم” در ازای دریافت مبلغی معین و نه به دلیل عشق و محبت از او نگهداری میکرده است و به شدت غمگین میشود.
مطلب پیشنهادی: معرفی نمایشنامههای “سوفوکل”
هر چه به همراه “مومو” و لحن دلنشین او جلوتر میرویم با شخصیت “رزا خانم” که شخصی به شدت با محبت وخوش قلب است و خودِ “محمد” که خواننده را شیفتۀ حرف های عجیبش میکند بیشتر انس میگیریم. همچنین با شخصیتهایی آشنا میشویم که کار همهی آنها حول فاحشهها میچرخد.
تب و تاب حقیقی داستان از جایی آغاز میشود که “رزا خانم” دچار بیماری میشود و به خاطر چاقی فراتر از حد و سن بالای خود زمین گیر شده و اندک توانایی های باقی مانده اش را هم از دست میدهد…

درباره کتاب زندگی در پیش رو
داستان کتاب “زندگی در پیش رو” با زبانی بسیار گیرا و عامیانه نوشته شده است و همین باعث میشود که خواننده از همان اوایل خوانش کتاب از خواندن آن لذت ببرد که البته در این مورد نمیتوان شاهکار “سرکار خانم لیلی گلستان” را در شکلگیری این اثر ماندگار، کتمان کرد. جملات عمیق و بسیار جالبی که از زبان محمد گفته میشود و نگرش او نسبت به اتفاقات پیرامونِ خود خواننده را به تعجب و تعمق وا میدارد.
داستانی که خواننده را به یک نگرش نو و قابل تعمق نسبت به زندگی می رساند. نگرشی که شاید “پذیرش” نخستین رکن آن است.
مطلب پیشنهادی: ” پرتره 1 ” سه نمایشنامه از مهران رنجبر
محمد در کتاب “زندگی در پیش رو” ما را دقیقاً به این تفسیر فوق العادۀ “مورگان فریمن” در فیلم جذاب “هفت” سوق می دهد:
“دنیا جای خوبی نیست ولی باز هم ارزش زندگی کردن داره…”
تکه هایی از متن “زندگی در پیش رو”
“اگر چیزی را خوب بلد باشم، همین دویدن است. بدون دویدن، در زندگی هیچ کاری نمی شود کرد.”
“فکر می کنم این گناهکارانند که راحت می خوابند، چون چیزی حالی شان نیست و برعکس، بی گناهان نمی توانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند.”
“همیشه چشمان مردم غمگین تر از بقیه جاهایشان است.”
“در جوانی آدم هر چیزی را یاد می گیرد.”
“…یک آشغال واقعی بود، شاید چیزهای خوبی هم درش وجود داشت، چون به هر حال وقتی خوب نگاه کنیم در هر کسی چیزهای خوبی می بینیم.”
“مومو ترسیدن دلیل نمی خواهد”
“رزا خانم گفت حیوانات بهتر از ما هستند چون قانون طبیعت را اجرا می کنند…”
“… آدم هر چه بیشتر بداند، بدتر است…”
” دکتر کاتز می گفت هیچ چیزی واگیردار تر از حالات روانی نیست.”
“هیچ چیز سفیدِ سفید یا سیاهِ سیاه نیست و سفید گاهی همان سیاه است که خودش را جور دیگری نشان می دهد و سیاه هم گاهی سفید است که سرش کلاه رفته است…”
“در آدمیزاد، مهم ترین قسمت ها قلب و سر هستند و خرج این ها از همه بیش تر است. اگر قلب از حرکت بایستد دیگر نمی شود مثل گذشته به زندگی ادامه داد و اگر سر از همه چیز بِبُرد و دیگر درست و حسابی نچرخد، شخص از خصوصیات خودش دور می افتد و نمی تواند از زندگی استفاده ای بکند.
“فکر می کنم آدم برای زندگی کردن باید از زمان جوانی دست به کار شود چون بعد تمام ارزش هایش را از دست می دهد و هیچ کس هم در حقش لطفی نمی کند.
“…چیزی که نزد پیرها بیش از هر چیز باقی می ماند، جوانی شان است”
“مدت هاست آدم سر در نمی آورد و کاری هم غیر از تعجب نمی تواند بکند”
” امید، همیشه از همه چیز قوی تر بوده”
“رزا خانم می گوید زندگی می تواند زیبا باشد، اما هنوز کسی آن را زیبا ندیده و فعلا باید سعی کنیم خوب زندگی کنیم…”
“پیش آدم های پیر قوی ترین چیز خاطرات است”
منم کتاب رو خیلی دوست داشتم،حال و هوای این کتاب واقعا عجیب بود و دوست داشتنی
شاید نقطه عطف شخصیت اصلی هم این بود که زندگی رو همون جوری که هست پذیرفته بود و دائم درحال گلایه و شکایت از زندگیش نبود.
.زندگی رو زندگی می کرد و دوست می داشت.