تحقیق پیش رو پیرامون سیر تاریخی صحنه نمایش، در سه بخش: ” معماری و صحنه “، “هندسه و صحنه” و “فلسفه و صحنه” در اختیار علاقهمندان قرار میگیرد که در آن بنا بهضرورت، بخشهایی از تحقیق تکرار خواهد شد؛ در هر سه بخش، “مقدمه” بدون تغییر و “نمایش بهعنوان هنری بصری” با اندکی تغییر تکرار خواهد شد. در بخش اول این تحقیق به بررسی معماری صحنه نمایش خواهیم پرداخت. در این مطب سیر تاریخی ساخت و شکل گیری صحنه و یا سالن تئاتر، از آمفیتئاترهای یونان و روم باستان گرفته، تا معماری الیزابتی و استانداردهای ساخت سالنهای امروزی تئاتر و بلک باکسها مورد بررسی قرار میگیرد.
مقدمه
نمایش سنّتی دیرین و باریشه میباشد که همواره زندهبودن خود را حفظ کرده است. درواقع، بهتر است بگوییم:

(1) هنر نمایش تنها هنر زنده در جهان از جنس حضور
سنّتی که نظریه پردازان مختلف برای آن قدمت و تاریخچههایی از آیینهای باستانی و اولین زبان بشری گرفته تا بازیهای کودکانه و سفر به جهان خیال، در نظر دارند؛ تنها ویژگی مشترک تمام نظریات پیرامون آن “تقلید” است و بودن از نوعی دیگر یا به عبارتی:

(3) بودشی(2) متفاوت از آنچه هستیم و محاکات از آنچه نیستیم
نظریّه پردازان مختلف برای چرایی و چیستی این تقلید، نظرات مختلفی ارائه دادهاند. سنّتی که هر دورهٔ تاریخی، بهگونهای خاص، آن را ارزیابی کرده و هر دوره آن را به سبک و سیاق و اندیشۀ خود پیش برده است.

نمایش، در جهان امروز و اندیشههای “هنر کامل” و ترکیبات هنری، دوباره به جهانی ناشناختهتر پرتابشده، تا درگاههای متفاوتی از ارتباط را به روی ما بگشاید؛ به روی انسانی که خود را در میان تفکیکات خودساخته، در جهان مدرن، بیگانهای مییابد که ناتوان از برقراری ارتباط و ناآگاه از زبان آن است.
- کدام راه برای هنر، راه حقیقی است؟
- کدام اندیشه، اصالت بیشتری دارد؟
- در جهانی که انتقال تجربه دیگر معنایی ندارد، کدام شکل و معنی، کاربردی است؟
اینها همه به اندیشیدن نیاز دارد امّا در قالب این تحقیق نمیگنجد؛ امروز، اقتضای نیاز زمانه و درگیریهای دیگر، امکان پرداخت و هم اندیشی پیرامون این مسائل را از ما سلب کرده است. به گمان من اگر واقعبینانه بنگریم، امروزه اهالی فرهنگ و هنر جامعه ما، شنیدن را نیاموختهاند و به نظر میرسد اندیشمندان فرهنگی ما پشت پا زدن به ریشه و پیشینه را، نشانهٔ روشنفکری و بلوغ و بزرگی و ارزش میدانند؛ تحقیق و مطالعه، پیرامون تجارب گذشته را از یاد برده و خود را بینیاز از آن میدانند.
اندیشمندان هنر نمایش یا تئاتر، که تقلید یا محاکات را یکی از ویژگیهای آن دانستیم، از دیرباز تاکنون، به تعریف مشترک نرسیدهاند و میان تعریف این دو واژه(نمایش و تئاتر) و تمایز این دو، نظریّات متفاوتی دارند؛ هنرجویان، برای مطالعهٔ بیشتر، باید به منابع دیگری رجوع کنند تا به درک درستی از نمایش برسند؛ آنچه بیشتر مدّ نظر نگارندهٔ این چند سطر است، اضافه کردن ویژگی دیگری است که هنر نمایش را، از دیگر انواع هنر متمایز میسازد و آن “تصویری بودن” این هنر است، البتّه کاری با “شناخت”(به معنای شهودِ صوری آن) و تصویر مجاز نداریم؛ تصویری که بنا به هنگام خواندن شعر و کاربرد “اسم” در ذهن ایجاد میشود؛ بهعنوان مثال وقتی میگوییم اسب، تصویر اسب در ذهن تداعی میگردد، این تصویر “شناخت به معنای شهود صوری” نام دارد، چراکه صورت آن در ذهن پدیدار میشود و با “عین” متفاوت است و نیاز به شناختی از پیش دارد. در این تحقیق، زمانی که میگوییم نمایش هنری تصویری است، به تصویر عینی و قابلمشاهده از طریق حس بینایی و باصره اشاره داریم، که هنر نقّاشی و عکاسی و سینما و پیکرهتراشی و… را نیز دربرمیگیرد؛ در بیان چنین ویژگیهایی، از این حد فراتر نرفته و در ادامه بهتفصیل به این ویژگیها میپردازیم.

نمایش به عنوان یک هنر بصری
تئاتر از کلمه یونانی تئاترون(Theatron)، به معنی “مکان اجرا” یا “چیزی که به آن مینگرند” گرفتهشده است. عنصر تصویری نمایش، ابتدا “صحنه” یا “تئاترون” را در خاطر میآورد؛ یونانیان، به مکانی که نمایش در آن صورت میگرفته، “تئاترون” میگفتهاند. زبانشناسان، ریشهٔ کلمهٔ “تئاتر” کنونی را “تئاترون”، به معنای مکان اجرا در زبان یونانی میدانند. شاید به دور از واقع نباشد که زمان رسمیّت تئاتر، درام و ساخت تئاترون را همزمان در نظر گرفت و نتیجه را اینچنین بیان کرد:

از زمان تخصیص مکانی خاصّ به نمایش، درام و تئاتر اوّلین قدم را به سمت تئوریزه شدن و تکوین برداشته است

این در حالی است که در گوشه و کنار دنیا ازجمله ایران، مصر، هند و دیگر کشورهای متمدن و نیمه متمدن، نمایش با آیینهایی جز آیین دیونیسوس پیوند برقرار کرده و در حال شکلگیری بوده است امّا به علّت پیشقدم بودن یونان در فلسفه و اندیشههایی به ثبت رسیده از طریق متن، این تاریخ به یونان متعلق است.
آنچه در پی خواهد آمد، تحوّل و تکمیل و پراکندگیهای طی شده در باب معماری صحنه است؛ اشکال و حجمها، هرکدام دارای تعاریف، معانی و ویژگیهای کاربردی است. بیشتر منابع موجود که به این موضوع پرداختهاند، این مفاهیم را در معماری بررسی کردهاند و تحلیل این منابع، بیشتر بر اساس مکتوبات دینی و معماری ساختمانهای مذهبی و مقدّس است. هرکدام از این مباحث، نیاز به تعمّق و بررسی دارد که اشارهٔ جزئی به آنها در این تحقیق بیشتر جنبهٔ ارجاعی دارد.
بررسی اکثر مسائل مطرحشده در این تحقیق، بهویژه در حوزهٔ هندسه و معماری، به علّت نبودن منابع کامل تحقیقی و پژوهشی، شاید نیاز به نگارش کتابی کامل داشته باشد. حدس و گمانها و تطبیقهای شخصی محقّق، در صورت ارائه ممکن است از اعتبار علمی و پژوهشی تحقیق بکاهد. محقّق، کاستیهای پژوهش هنر در ایران را، نه میتواند و نه میخواهد با نگارش یک تحقیق از میان بردارد و در پی رفع چنین مشکلی، با نگارش حدس و گمانهای شخصی مشکلی بر مشکلات دیگر نخواهد افزود؛ قلم دست محقّق، افق اندیشهاش و حوصلهٔ مخاطب در اینجا، محقّق را بر آن میدارد تا تنها به فتح بابی بسنده کند؛ به امید آنکه آغازی باشد برای جویندگان، تا به دنبال منابع کافی به این کتاب فروشی و آن کتاب خانه و آن مجلّه و این تحقیق دست یابند و خود به درک و شهود و نظریّه بپردازند و ما شاهد حداقل یک منبع درست و منسجم چاپشده، در این باب باشیم!
معماری در نمایش
برای برگشت به ادامهٔ بحث، مرور اجمالی تاریخ لازم است. در ابتدا اگر نمایش را به آیینهای باستانی رقص و بعد از کشف آتش بازگردانیم، با صحنهای به دور آتش و در شعاع آن مواجه میشویم، که زیربنای صحنهٔ اولین نمایشها را شامل میشود. امّا اگر آن را به غارها و سنّت روایت و نقّالی پیوند دهیم، با صحنهای که روی یک ضلع آن تصویری بر دیوار نقش بسته مواجه میشویم، که نوعی دیگر از هندسهٔ و معماری صحنه را نمایان میسازد، که رفته رفته به معماری تماشاخانههای امروزی میانجامد؛
بنا بر یکی از تعاریف سادهٔ نمایش، یکی دیگر از ویژگیهای نمایش را میتوان “تماشاگر و نمایشگر” برشمرد. با توجّه به ویژگیهای برشمرده شده در این تحقیق، مفهوم “ترکیببندی”، که در حورزهٔ تصویر تعریف میشود، در ابتدا و در یک نگاه کلّی به تمام مکانهای نمایش، ترکیب قرارگیری نمایشگر و تماشاگر را در خاطر میآورد. آیا نمایشگر در مرکز است؟! آیا تماشاگران و نمایشگران در یک ارتفاع قرار میگیرند؟! آیا فاصله نمایشگر و تماشاگر زیاد یا کم است؟! و اصل اساسی برای پاسخگویی این سؤالات:

- نمایشگر حقیقتاً کیست؟
- چه چیز را نمایش می دهد؟
- برای چه دیگران تماشاگرند؟!
دنبال کردن پاسخ این سؤالات، ما را به بررسی زمانه، جغرافیا، فرهنگ، حکمت و منطق نمایش میکشاند؛ برای پاسخ به این سؤال، بررسی دادههایی که از غولِ هزارتویِ تاریخِ مکتوب به ما رسیده است، اساس نظریّه پردازی است. با توجّه به شواهد مکتوب و تدوینشده، در یونان باستان، چند سده پیش از میلاد، که دوره ایست نشانگر شکوفایی تمدّن یونانی، دموکراسی صورت میپذیرد؛ فرهنگ دگرگون میشود؛ از اسطوره به فلسفه جهش میکنیم و از آیین به درام میرسیم؛

همهٔ این تجربیات به روم انتقال مییابد و در حکومت روم، آرناها(arena) ساخته میشود. ساختمانهایی بیضیشکل شبیه به استادیومهای فوتبال، که در آن برای حکّام جایگاهی ویژه و برای تماشاگران جایگاهی مجزّا وجود داشت؛ البتّه با جستجویی کوتاه در مکانهای باقیمانده از تمدّن روم، درمییابیم که ساختمانهای شبیه به آمفی تئاترهای یونانی، برای نمایشهای رومی ساختهشده است؛ اینها ابتداییترین پیوند هنر معماری و نمایش را در بردارند. به تعبیری ریشهی معماری صحنه نمایش را باید در همین آمفیتئاترها جست.


اینکه همواره منافع حکومت در هنر دخیل بوده، غیرقابل انکار است!
با بررسی هنر نمایش درمی یابیم، هم تصویب، هم تخریب و هم تغییر نمایش، تحت تأثیر حاکمیّت بوده است.

با گذر از دورانهای مذکور، که هرکدام دورهای خاص از جهت شکوفایی نمایش بهحساب میآیند؛ نمایش در قرونوسطی تعطیل میشود و نظام حاکم، نمایش را در ابتدا ممنوع میکند؛ سپس به شکل روایت و آیین از دل کلیسا نمایش زاده شده و تمام سنّت نمایشی در این دوره، درون کلیسا شبیه به آیینهای یونانی بر پا میشده است؛ مراسم عشای ربانی امروزه از آن سنّتها وامدار است؛ سنّتهایی که در آن سرودخوانی همراه با ساز، پیرامون معجزات و مصائب مسیح صورت میگرفت.تحوّلات این دوره، بیشتر در هنرهای کلیسایی (معماری، نقّاشی و پیکره تراشی) تجلّی یافته است؛ بااینحال، ساختمان صحنه، معماری کلیسا، جایگاه واعظ، راوی، نمایشگر و تماشاگر در این دوران، قابلبررسی و حائز اهمیت است. بهنوعی معماران کلیسا، مکانی را برای حضور نمایشگران مذهبی و تماشاگران آنها در نظر میگرفته اند.

دوران بازگشت هنر و شکوفایی آن؛ دوران باز پس زدن افراطی اندیشههای کلیسایی؛ دوران شکلگیری علم محوری و انسانگرایی در اروپا با ترجمهٔ آثار مسلمانان و آثار بجا مانده از روم و یونان؛ دوران نوزایی و عصر روشنگری: “دوران رنسانس”. اندیشههای مذکور، معماران را تشویق به بازنگری تماشاخانههای یونان و روم کرد و به سمت ساخت تماشاخانههایی ادغام شده با مفاهیم هستی شناسانهٔ جدید و تجارب قدیم کشاند.

معماری دوران الیزابتی، نمایشگران را در جایگاهی میانه قراردادند؛ نمایشگران، خود را در میان صحنه با طرّاحی کلاسیک مییافتند؛ کسب تجارب پیرامون ایجاد توازن، تقارن و تعادل بر روی صحنه ، اینها را به قوانین حاکم بر نمایش “قاب صحنهای” بدل میکند و ساخت دکورهای عظیم، ستونهای بلند و به ارمغان آوردن تجربهای نزدیک به واقعیت، شاکلهٔ نمایش دوران رنسانس و الیزابتی را میسازد.

معماری ساختمان نمایش به “قاب صحنه” تغییر مییابد؛ شکلی مستطیلی به خود میگیرد و هنرمند با ایجاد کادر برای صحنه، اجرا را درون جعبهای مکعبی میبرد؛ معما
ابداعات صحنه و وقوع انقلاب فکری در دورههایی طلایی، ازجمله قرن نوزده و بیست، طرّاحان و معماران را وادار به ساخت صحنههایی با پشتصحنۀ بیشتر از فضای قابلمشاهده میکند؛ یک معمار، باید سالن نمایش را بهگونهای میساخت، که یک جرثقیل برای امکان پرواز در پشتصحنه جای گیرد!

با پیشرفت روزافزون معماری بهعنوان یک صنعت، سالن یا صحنه نمایش با مقاصد و اهداف فردی تغییر مییافت. بهعنوانمثال سالنهای سه سویه و میدانی دوباره در معماری جایگاه خود را پیدا میکنند؛

حتی شخصی چون ریچارد واگنر، صحنهای بادبزن شکل طرّاحی کرد؛ واگنر ترکیب دقیقی از هندسه، معماری و موسیقی را ارائه کرد و حتّی ظرفیت هر ساز در تولید صدا، میزان و زاویهٔ بازتاب صدای آن را در نظر گرفت.

در دهههای بعد اشخاصی چون پیسکاتور و برشت با نظریات خود، صحنهٔ پنهانشده در میان ابزارهای مخفی را دگرگون کردند؛ به جای دکور ملموس و قابلمشاهده، پرده در پسصحنه نصب شد؛ برشت، هرگز قصد پنهان کردن چیزی از منظر تماشاگر نبود! اشخاصی چون پیسکاتور، برشت و حتّی جنبش دادائیسم، که همهٔ این پیشرفتها را به علّت عدم توانایی در بازداشتن از جنگ زیر سؤال بردند، این مسیر را، یک گمراهی از راه حقیقی برشمردند و خواستار تغییر، تأمل و درنگ بودند! بلک باکس (black box) یادگاری از آن دوران و میراث نمایشی برشت بهحساب میآید.


امروزه پیشرفت سریع و روزافزون تکنولوژی، ما را با گونههای مختلفی از اجرا مواجه میسازد، که هرکدام، بخشی از این شاکلهٔ عظیم هنری را اصالت میدهند و در محوریت آن، دست به تولید آثار متفاوت میزنند. هنرمندان نمایش، با تلاش مستمر و تجارب خود، در پِی زبان جهانی برای انتقال اندیشههای نو و تأثیرگذاری در نمایشگرند.
هنر نمایش، هنری بصری و البتّه زنده است! در غرب، همواره نمایانگر ترکیب انسان در کل هستی و چیستی انسان و در شرق، همواره راهی برای کشف و دستیابی به حقیقت و تذکار حقایق هستی و بازنمود چیزی ورای واقعیات بوده است؛
شناخت کافی از عناصر و علوم پیوسته به هنر نمایش، همواره نیاز اوّلیهٔ، ضرورت و ابزار هنرمند برای خلق زیبایی کمال یافتهتر، تأکید دقیقتر و تأثیر عمیقتر بهحساب میآید. تأثیرات متقابل معماری ، فلسفه، هندسه و تاریخ برای محقّق راهی برای کشف رموز صحنه نمایش و هستیشناسی هنرهای شرقی، بهحساب میآید و در این تحقیق تنها به فتح بابی پیرامون این مسئله بسنده شد. محقّق به این علّت به این موضوع پرداخته، تا اندکی از دلمشغولیهای خود را در تجارب پیشینیان بیابد. به عقیدهٔ این پژوهشگر، آثار فلاسفه، تجارب و علوم هنرمندان تشنهٔ حقیقت، همواره منابع و مراجعی بزرگ برای دستیابی به میراث چند هزار سالهٔ بشر بهحساب میآید و به هنرمند در کشف چشمانداز هایی نو برای طرحوارههای جدید هنری یاری میرساند. امید آنکه این چند سطر در باب معماری صحنه نمایش کارآمد و مفید واقع شود.

- حضور مفهومی است شرقی؛ در اینجا به این دلیل از این مفهوم استفاده شده تا رسانندۀ معنی باشد: “نمایش تنها هنری است که عامل خلق آن، یک موجود زنده است.” در منبع زیر بخشی پیرامون این مفهوم نگاشته شده است، البتّه با تأکید بر جنبه ای دیگر: به صحنه بردن فلسفه، دیوید کراسنر و دیوید سالتز، ترجمه نریمان افشاری، نشر بیدگل
- هستی و بود؛ معادل فارسی کون در زبان عرب.
- حکایت کردن قول یا فعل کسی، بی زیادت و نقصان. عین گفتۀ کسی را نقل کردن. بازگو کردن؛ تقلید از چیزی یا کسی؛
نظرات کاربران